بازدید :
800
زمان ارسال :
4 سال پيش
بازدید :
800
زمان ارسال :
4 سال پيش
کانال : داستان کوتاه
داستان کوتاه شنل قرمزی يك روز مادر شنل قرمزي يه سبد ميوه به شنل قرمزي داد تا براي مادربزرگش ببره. ناگهان گرگي جلوي راهش سبز شد و از شنل قرمزي پرسيد كجا ميره. شنل قرمزي هم براش توضيح داد. تو اين فاصله گرگ بد جنس با سرعت دويد سمت خونه مادربزرگ تا اونو بخوره. ولي مادربزرگ خونه نبود. بنابراين لباس مادر بزرگ رو پوشيد تا شنل قرمزي رو بخوره. ولي مادربزرگ از راه رسيد و گرگ بدجنس رو... ادامه داستان را دنبال کنید.
توضیحات :
داستان کوتاه شنل قرمزی يك روز مادر شنل قرمزي يه سبد ميوه به شنل قرمزي داد تا براي مادربزرگش ببره. ناگهان گرگي جلوي راهش سبز شد و از شنل قرمزي پرسيد كجا ميره. شنل قرمزي هم براش توضيح داد. تو اين فاصله گرگ بد جنس با سرعت دويد سمت خونه مادربزرگ تا اونو بخوره. ولي مادربزرگ خونه نبود. بنابراين لباس مادر بزرگ رو پوشيد تا شنل قرمزي رو بخوره. ولي مادربزرگ از راه رسيد و گرگ بدجنس رو... ادامه داستان را دنبال کنید.
0نظر ثبت شده
آیا از حذف این لیست پخش اطمینان دارید؟
0نظر ثبت شده
لیست پخش ایجاد شد.
نظر شما ثبت گردید و پس از تایید منتشر خواهد شد.